محل تبلیغات شما
معلم عاشقی که همیشه و هر جا سنگ صبور بود برای شنیدن درددل‌هایم، دردهایی که نه من می‌توانستم به کسی بگویم و نه کسی تاب و تحمل شنیدنش را داشت. معلم عاشقی که دستم را به گرمی محکم فشرد و قدم به قدم مرا به سر منزل عشق و حقیقت رساند. معلم عاشقی که از جانش برایم مایه گذاشت و مرهمی شد برای زخم‌های عمیق و سرد و ساکت قلبم.
چه بگویم از او که با لبخند و مهربانی‌اش، روح مرده مرا زنده کرد. چه بگویم که از برق نگاهش و زیبایی لبخند پرمهرش، جانی دوباره گرفتم و هرچقدر روزها گذشت و خودم این جایگاه مقدس را تجربه کردم و به پشت سرم که نگاه کردم، شرمندگی، تمام وجودم را فراگرفت و با بندبند وجودم حس کردم که هدیه او به من یک بغل آرامش و شادی بود و سهم او از من اشک‌هایی در دل شب و راز و نیاز با معبود.


چهارشنبه ها با سفیر عشق

D.sap سبب شفا و سلامتی

برداشت از لژیون چهاردهم ( سیدی مجاز) به قلم همسفر فروغ کرمی

معلم ,بگویم ,عاشقی ,مرا ,کسی ,لبخند ,عاشقی که ,معلم عاشقی ,که از ,چه بگویم ,تجربه کردم

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

centanimar veiflapinun دســـت هـایـم در تــب انجــمـاد&خــونـاشـام Calvin's collection اخذ اقامت دائمی اروپا به آینده امیدوار باشید ذکر و عرفان cithureter روستای خضرلو وبلاگ