روزهای اول ورودم به کنگره، وقتی مسافران و همسفران را میدیدم، به این فکر میکردم که آیا میشود روزی مسافر من هم رها شود؟
در این مدت خیلی پستی و بلندی سر راهمان بود، بارها ناامید شدیم و دوباره سعی کردیم که از نو شروع کنیم. به هر حال خداوند را شکر و سپاس، مسافرم به رهایی رسید و وارد سفر دوم شد.
به قدری این رهایی برای من خوشحال کننده بود و پر انرژی که فقط از خدا خواستم همه همسفران، طعمش را بچشند.
درباره این سایت