روزهای اول هنگام دعا، زیرچشمی بچهها را نگاه میکردم؛ چشمهای زیبایشان را بسته بودند، دستهایشان را محکم به هم گره زده بودند و شاید در قلبهایشان برای پدران و یا عزیزانشان دعا میکردند. همیشه هم دعا را تند و سریع میخواندند؛ انگار برای اجابتش از همه بیشتر اشتیاق و عجله داشتند. چقدر حس خوبی داشتم در کنارشان
درباره این سایت